Thursday, November 07, 2002
بهانه ... بهانه .... بهانه می گیرم ... مگر از قید این تعلقات رهایی یابم ... تو ... تو ... بهانه می گیری تا از توضیح دادی خلاصی یابی ... من به دنبال سر نخی می گردم تا محکومت کنم ... تو اما به دنبال دروغی تا روحم را ارام کنی ... من نیاموخته ام که چطور احساسم را بیان کنم ... تو اما می دانی ولی دریغ می کنی ... من به دنبال تو و تو به دنبال من ... هیچ کدام نمی رسیم ... من در رویا و تو در رویا ... من در بند گذشته و تو اسیر اینده .... من می نویسم و تو می ترسی بخوانی ... من می نویسم و تو عاشق می شوی ... تو نمی گویی و من دور می شوم ... من در حسرت دیدار تو و تو در بند خرافات ... من می گویم تا تو را شریک کنم ... اما تو در فکر پناه دادن من هستی ... من اینجاو تو انجا ... فاصله ای نیست ...اما دل ها دورند ...من می گویم تو نمی شنوی و این ناشنیدن خود را به بیان نکردن من نسبت می دهی ... من اینجا و تو انجا ... فاصله زیاد است اما دوستی ها زیاد ... من ... تو ... پس کی ما؟ ...اما به خاطر داشته باش من اینجا تو انجا ... فاصله هست و نیست اگر تو بخواهی ...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment