يك شنبه 8/6/1383
سال ديگر آيا قدم هاي امروز
بر سنگ فرش خيابان
در زير نور مهتاب را به خاطر خواهي آورد؟
آيا سلام پسرك غريبه اي را
كه دست در دست مادرش دارد را
به ياد خواهي داشت؟
بوي نانوايي محله را چطور؟
يا كه قيافه گردو فروش عبوس را
يا كه رفتگر پير چروكيده صورت را
سال دگر آيا براي به ياد آوردن دير خواهد بود؟
شايد كه دگر گردويي بر درخت نرويد
يا كه اگر برويد ديگر اين گردو فروش نباشد
شايد جنسم از هوا باشد مثال باد
سركش و ناآرام
اما آب كه مي بينم
غوطه وري دوران جنيني را حس مي كنم
تنها هنگام لگد زدن به مادر را
شايد براي ياد آوردن سال هاي دور دير باشد
ولي مي خواهم به ياد آورم
مي خواهم تعلق داشته باشم
و مي خواهم بزرگ شوم
مي خواهم پخته شدن واژگان را به ياد آورم
سخن امروز را فردا زمزمه كنم
در شاه راهي به وسعت سكوت
No comments:
Post a Comment