امروز دلتنگم و چرای این موضوع رو هم نمی دونم... شاید بشه به کلافگی تعبیرش کرد شایدم به غصه...
دیروز یکی از خوانندگان محترم وبلاگم من رو مرهون لطفشون کردن و من رو خیلی با الفاظ زیباشون مستفیض کردن و من رو ادم جلفی خوانده بودن و متاسفانه فکر کردن که من برای این مطلب می نویسم که همه از زندگیم با خبر بشن ولی متاسفانه دقت نکرده بودن که از این وبلاگ تنها چیزی که بیرون نمیاد زندگی خصوصی منه من فقط می خوام افکارم رو خودم و مخصوصا دیگران نقد کنن چون چیزی که پوشیده و بدون نقد بمونه فاسد میشه و این رو یکی از بهترین دوستانم یادم داد و من می خوام شما افرادی که منو می شناسید یا حتی نمی شناسید قضاوت کنین تا من به دلیل اینکه می دونم تعداد زیادی! این سطور رو می خونن دچار فساد نشم دچار غرور و غیره... هیچ وقت نخواستم که با نوشتن این سطور افراد رو تحت سلطه خودم در بیارم اخه مگه من کیم که اینقدر خودم رو بالا ببینم که بر مردم تسلط کنم مگه ما درعصر ماقبل تاریخ زندگی می کنیم که ارباب رعیت داشته باشیم؟ ... نه... به تمام زیبایی های دنیا قسم یاد می کنم که قصدم فقط نقد خودم و اشنا شدن بیشتر دوستانم با من بوده... از نظر من وبلاگ یعنی اینکه بیان احساساتم و چون در اوقاتی که احساساتی میشم همیشه دوستان یا دلسوزانم پیشم نیستند بنابراین می نویسم تا بعدا اگر اهمیتی براشون داشت بخونن... می نویسم تا فراموش نکنم... می نویسم چون فکر می کنم کار درستی می کنم... من حدود رو رعایت می کنم هیچ وقت نه قصد توهین دارم نه قصد ایجاد سو تفاهم... می نویسم چون با نوشتن روحم ازاد میشه از بند تعلقات ... می نویسم چون لذت می برم و اگر هر توهینی به هر کسی کردم جز شرمندگی نمی تونم کاری کنم و اینجا کتبا عذرخواهی می کنم......
No comments:
Post a Comment