پنجشنبه 31/2/1383
دلم براي تو مي تپد
گرچه دوري و تنها
اما كاش بداني در ان طرف اين كره خاكي
دلي هم براي تو مي تپد
با نگراني توام است
دوست داشتم دسته دسته نامه عاشقانه مي نوشتم
مي فرستادم به دست ابر بارداري
بيايد به سويت و بر رويت ببارد
تا بداني نامه را با اشك نوشتم
وتك تك كلماتش را با بغض فرو دادم
و مهر پاكت را با مهر دلم زدم
از هر يك باري كه دلت مي لرزد
من هزاران بار دلم تكه تكه مي شود
از هر يك باري كه دلت مي سوزد
من يكصد بار دلم آتش مي گيرد
از هر يك باري كه رو به اسمان مي كني
من ده ها بار برايت دعا مي كنم
كاش بداني هميشه زيلويي هست
به رنك دانه هاي گندم
به وسعت دريا
تا بر روي ان تكيه زني
و بارت را زمين بگذاري
لحظه اي سرت را بر رويش بگذاري
چشمانت را ببندي
مي خواستم بگويم با ارامش بخواب
No comments:
Post a Comment