Saturday, May 03, 2003

مزرعه يونجه سبز سبز
4 كلاغ سياه منقار
حصار دور مزرعه درخت نارون
تك درختي در ميان تالابي
عظمت خدا را ببين
من در ميان اين همه زيبايي غوطه ورم
كلبه اي كوچك در دور دست به چشم مي خورد
كاش در مزرعه مترسكي بود كه با هم در وزش نسيم بهاري مي رقصيديم
مترسك و من
من و مترسك

********
كسي را بر قله البرز مي بينم
چه احساسي دارد؟
بر بلنداي اسمان چه احساسي دارد
من اگر بودم فرياد شعف سر مي دادم
************
گله هاي گوسفندان چه ارام مي گذرند
چه ساده بر خوردها را پشت سر مي گذارند
تا به حال ديده اي كلاغي سرفه كند
اما ديده اي كبوتري ناله سر دهد
ديده بودي مردي از شعف پرواز كند
ولي زني از درد فرياد كشيده

No comments: