نمي دانم ... نمي دانم ...نمي دانم چرا مي ترسم ... هر قدمي كه بر ميدارم احساس مي كنم شبحي سرد به دنبالم است ...عين سايه اي دنبالم مي كند ... فكرش ازارم مي دهد ... ولي فكر كردن به او انكار ناپذير است .... چند روز است كه نمي دانم بايد شكايتش را به كدامين دادگاه ببرم ... عدل هم نيست ... اين ترس كه در وجودم ريشه كرده است در عين تلخي باز هم باعث ارامش روح است ...
No comments:
Post a Comment