چه ساده مي توان از بين برد و چه سخت ساخت و وقتي از بين رفت به فكر مصلحت انديشي بودن كاري است بس بيهوده ... ما انسانهاي بي رحم كي مي خواهيم رسم عشق ورزيدن را بياموزيم ... چرا ما غرق در غروريم و همه را گناه كار مي بينيم و خود را پاك بازترين عالم... من ناپاك ترين ولي تو چرا بي وفايي مي كني؟ اين رسم دنياي فاني ماست چه زود دل مي بازيم و چه اسان به دست فراموشي مي سپاريم ... از دست اين دو دلي ها و دو دستگي هاست كه عشق از دست مي رود ... من از عشق متنفرم ... شايد حتي بدتر ... از عاشق شدن بيزارم ... اين رسمش نيست ... اين رسم دوستي هم نيست چه رسد به .........
No comments:
Post a Comment