امروز كه در حال نوشتن هستم متوجه شدم كه از دفترم فقط چند صفحه باقي مانده ...من چون هميشه دسترسي به اينترنت ندارم معمولا مطالب را در دفتري مي نويسم و بعد منتقل مي كنم .... شايد چند روزي بيش به پايان عمر اين دفتر باقي مانده باشد ولي به هر حال من خاطرات خوبي داشته ام ....به عقيده بعضي مبهم و پيچيده مي نويسم .... به عقيده بعضي در ابرها راه مي روم ... به عقيده عده اي ديگر در نوشته هاي من مي توانند خود را احساس كنند ....و عده اي ديگر احساس مي كنند من خيلي غمگينم ... با اين حال من فكر مي كنم اين صفحه جويبار احساساتم است
... من واقعا اينجا را دوست دارم ...اين شايد پاياني براي دفتر اول باشد ولي بعد از ان دفتر هاي ديگري هم هست! ...راستي ...اميدوارم اين صفحه را با همان عشقي كه اغاز كردم وبا همين عشقي كه در حال حاضر دارم ادامه دهم ...
No comments:
Post a Comment