Monday, December 16, 2002
مي نويسم ... مي نويسم ... من از تو ... امروز حس عجيبي دارم ... شايد بشود گفت مرزي بين خواب و بيداري وجود ندارد ... ايد بشود گفت روحم حريص است ...مي بلعد ... مي خوانم .. مي خوانم ... شعر ومتن هاي دل نشين تكانم مي دهد ... مگر نه اينكه شعر سخن مي گويد ...مگر نه اينكه احساس را بيان مي كند ... مگر نه اينكه نوشتن روشي براي بيان افكار است ؟ پس چرا ... چرا مهم نيست من چه مي نويسم .... من مي نويسم و ديگران ... ديگران در نوشته هاي من خود را مي جويند ...نوشته هاي من نوشته هاي دختري كوچك است براي دنيايي پر از مردمان بزرگ ... پس من يك نفرم كه براي اطرافم مي نويسم ... در مورد انسان هاي اطراف مي نويسم ... ولي تعداد زيادي از افراد خود را مي جويند ... ايا بايد در همه نوشته هايم فقط و فقط يك نفر مخاطب باشد؟ ... مگر من محدودم ؟ مگر من روحي سر بسته و كناره گير دارم؟ ... نه ... نه ... ندارم ... پس چرا ... چرا همه سعي در محدوديت من دارند ؟ ... مگر فقط محدوديت ها جسماني هستند ... اگر در كلام من احساسي عميق نسبت به كسي كه نمي شناسمش ولي انتظار يافتن او را دارم موج بزند ايا من دچار انحراف شده ام؟ ... اين انصاف نيست ... انصاف نيست كه با سنت ها همه را چوب بزنيم ... من ازادم ... يك موجود ازاد ... ولي ازادي من به گستاخي تابير مي شود به همين دليل خودم خودم را محدود مي كنم ... ولي واقعا براي چه؟ ... نظرات مردم تا اين حد اهميت دارد؟ ... يا اينكه وجود من تا اين اندازه غير قابل تحمل است ؟ ... چون در لا به لاي خط هايم خودتان را نمي بينيد چرا احساسم را نا ديده مي گيريد ؟ ... شايد اين دختر سر خورده و غمگين كه به نظرتان مي ايد روحي شاد و سر خوش و مغرور داشته باشد ... شايد شور جواني داشته باشد .... شايد او هم حق حيات داشته باشد ... ولي تو ... تو مخاطب من ... چون مرا نمي شناسي ارزشي براي احساسم قايل نيستي و ان ها را نمي خواني و شايد چون مرا مي شناسي فكر مي كني ديگر ارزش ندارد وقت نازنينت را بگذازي تا مرا بشناسي از نظر خودت مرا كامل مي شناسي ... اگر مرا بشناسي يا نشناسي با اين حال خواهشمند لطفي هستم ... افكارم را نقد كن .... من از فساد مي ترسم ... مخصوصا از فساد روح ... اگر تو نقد نكني روحم از دايره پاكي خارج خواهد شد ... بگذريم از اينكه مدت هاست خود را خارج از دايره مي بينم ... بيا ... بيا و خوبي كن و بخوان ... تو اگر بخواني مي توانم بگويم : مي نويسم ... مي نويسم ... من از تو ... براي تو مي نويسم و درباره تو ...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment