غمگيني .... امروز صدايت رمزالود است ... ولي .. ولي من دليلش را نمي دانم ... دلت برايم تنگ شده؟ .... پس چرا سردي؟ ... چرا خشكي ... چرا عين يك غريبه سخن مي گويي؟ .... مي خواهم دليلش را بدانم ... مي پرسم ... مي پرسم ... اصرار مي كنم ... ولي هيهات از جواب ...با بي تفاوتي جوابم را مي دهي ... امروز احساس مي كنم ديگر به اندازه ابتدا دوستم نداري .... ولي چرا؟ ...فكر نمي كني دوست داشتن ها دارد به پايان مي رسد؟ ...مشكلي وجود دارد ... مشكل از كيست؟ ... از من يا از تو؟ ... لابد از من است ... اگر نيست پس چرا نا مهرباني؟ ...چرا دل سكشته ام مي كني؟ ... صدايت بوي نياز مي دهد ... ولي نياز به چه؟ ... نمي دانم ... نمي دانم... و اين ندانستن ازارم مي دهد ...
No comments:
Post a Comment