Monday, March 31, 2003

دلم به اندازه دل يك مورچه شده
كوچك و ظريف
دست كه دراز كني لمسش مي كني
دستت را دراز كن
ضربانش را حس مي كني؟
گرميش را چطور؟
صدايش در قفسه سينه ام پيچيده
دلم هم مثال خودم شوريده شده
شايد كه سوداي دارد
بوي باران مستم كرده
كاش ميشد زير باران عريان شوم
شايد كه در ان لحظه مغزم از سودا تهي مي شد
اما نه اين فقط اثبات شوريده گيست
در عجبم كه ايا من هم دل دارم؟
عاشقي را در سرنوشتم نوشته اند يا خير؟
جنون كه عضوي جدايي ناپذير است
از نوشتن هم عاجز شدم



No comments: