Friday, August 08, 2003

مست مي عشق و سيراب از وجودش
اواره كوچه هاي تلخ تاريخم
در ميان اين كوچه ها
تك تك خاطراتم مثال درختان نارون
هر نوايي كه بلند مي شود ياد اور مهر

غرقه در غم فراق
باز اواره كوچه هاي تاريخم
درتك تك گام هايي كه بر مي دارم
سنگيني گناه را بر دوشم حس مي كنم

انگار كه من براي اوارگي زاده شده ام
و مرا جز اوارگي طريقي نيست
و مي گويند كه : " تاريخ تكرار مي شود "
كاش از اين حلقه تكرار اوارگي را بردارند
كاش اصلا تاريخ را بردارند
تا كه به ياد نياورم خوبي ها را
تا كه شرمنده نشوم
و به ياد نياورم بدي ها را
تا كه خود را سرزنش نكنم
و چگونه درون اينه زل بزنم
و اعتراف كنم كه من تنهايم
و چگونه به خود بنگرم
در حالي كه چند سال پيش در همين اينه
با خود عهد بسته بودم
كه تا جان در اين تن باقيست ديگر تنها نخواهم ماند
ولي امروز دوباره در اين جا ايستاده ام و به اين نكته ايمان اوردم
" تاريخ تكرار مي شود "


*****
من دارم كامپيوترم رو مي فروشم شايد تا يك مدتي نتونم بنويسم با اين حال روز تولد وبلاگك ميام مي نويسم. هر كسي كه به من لينك داده و من ندادم به من بگه كه من از شرمندگيش در بيام هر كس هم كه من بهش لينك دادم اون نداده اصلا خودتونو ناراحت نكنين براي دل خودم بوده.

No comments: