Thursday, March 18, 2004

باز كن پنجره را كه نسيم
روز ميلاد اقاقي را
جشن مي گيرد
و بهار
روي هر شاخه كنار هر برگ
شمع روشن كرده ست
****
همه چلچله ها بر گشتند
و طراوت را فرياد زدند
كوچه يكپارچه اواز شده ست
و درخت گيلاس
هديه اقاقي ها را
گل به دامن كرده ست
****
باز كن پنجره ها را اي دوست
هيچ يادت هست
كه زمين را عطشي وحشي سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگي با جگر خاك چه كرد؟
****
هيچ يادت هست
توي تاريكي شب هاي بلند
سيلي سرما با تا چه كرد؟
با سر و سينه گل هاي سپيد
نيمه شب باد غضبناك چه كرد؟
هيچ يادت هست؟
****
حاليا معجزه باران را باور كن
و سخاوت رادر چشم چمن زار ببين
و محبت را در روح نسيم
كه در اين كوچه تنگ
با همين دست تهي
روز ميلاد اقاقي را
جشن مي گيرد
****
خاك جان يافته است
تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اين همه دلتنگ شدي؟
باز كن پنجره را
و بهاران را
باور كن

"فريدون مشيري"

دوستان عزيزم بهار به ارامي باد داخل مي شود در را به رويش باز كنيد و به تك تك لحظه هايش لبخند بزنيد. سال خوبي را پيش رو داشته باشيد.

No comments: