Sunday, April 04, 2004

يكي ديگر هم رفت
به همين سادگي
شايد حتي ساده تر از "مژه بر هم زدني"
انتهاي گلويم چه مي سوزد
حدقه چشمانم چه دردي دارند
در اخرين دقايق به چه مي انديشيدي؟
به فكر كسي به غير از خودت بودي؟
دانستن روز جدايي حتي دردش را ذره اي هم كمتر نكرد
هنوز قطراتي مانده به يادت سرازير شوند
من چه خودخواهم
كاش هنگام در اغوش كشيدنم قدري بيشتر تامل مي كردي
مي خواستم براي هميشه در ذهنم بماند
خنديدم
هنگام بوسه اخر خنديدم
لبخندي بر لبانم نقش بسته بود
زير لبخند اما اشك بود كه جاري نشد
فرصت جاري شدن پيدا نكرد
تو چه خوشحال بودي
قول دادم تنها نباشم اما چگونه؟
هركس پرسيد چگونه اي گفتم عالي
اما حتي صداي لرزانم گواهي ميداد كه اينطور نيست
در دل 100 بار ارزو كردم نروي
در عين حال 1000 بار خودم را لعنت كردم كه چرا؟
خواستم بگويم هم بازي دوران كودكي
يار دوران نوجواني
مشوق جواني
نرو
اما ....

No comments: