Tuesday, December 03, 2002

اشك ... اشك ... امانم را بريده ... قلبم ... قلبم ... درد ...د رد... من .. من ... تنها... تنها... چه كنم ... چه كنم ... سرپناه ... نيست ... نيست ... امشب مثل شبهاي دگر نيست ... امشب دلم درد دارد ... انگار پايان زندگيست ... چقدر اشك خفي داشتم و دارم ... من حسودم .. حسود .... خوشبختي از ان كيست ؟ ...خدايا ... واژه ها برايم بي معنيست ... من فقط در حال به دست اوردن چيزي هايي هستم كه مدت هاست از ان ديگري است ... سالها از پي هم مي گذرد و ... من همچنان در تلاش براي به دست اوردن هيچم ... من هيچم وبه دنبال هيج ....

No comments: