Thursday, January 30, 2003

ما ادمها كي هستيم؟ ... چي هستيم؟ ... از براي چه هستيم؟ ... تا چه مدت هستيم؟ ... براي چه هدفي زاده شده ايم؟ ... براي جفا در حق بهترينمان؟ ... يا براي شاد زيستن و شاد كردن؟ ....
چه جفا كنيم و چه عطا مهر مي ناميمش .... ولي به چه حقي؟ ... به حق باختن؟ ... باختن زندگي فردي ديگر؟ .... به چه حقي به خود اين اجازه را مي دهيم؟ .... فرداي ما فرداي ديگري نيست ... فقط فرداي اوست ....
عشق مادر .... عشق پدر ... عشق برادر ... عشق خواهر ... و عشق به معناي مطلق عشق .... فقط جفاست .... جفا ... به نام عشق چه جناياتي كه انجام نشده .... چه امراضي كه پخش نشده ... چه فرداهايي كه تباه نشده .... واي كه هر چه هست از اين كلمه و برداشت نادرست ما از اين واژه است .... محدوديت قايل مي شويم مي گوييم عشق ... انساني را از نعمت حيات ساقط مي كنيم عشق مي ناميمش .... هر زور گويي كه در توانمان است انجام مي دهيم و در اخر يك كلمه را چاشني طعم تلخ ان مي كنيم .... "دوستت دارم " ... " عاشق تر از من در اين دنيا پيدا نخواهي كرد "..... " من چون تو پاره تنم هستي و مي پرستمت مي گوييم" .... من چه نفعي در گمراهي تو دارم ؟ ... پاسخ قطعا هيچ است .... ولي با كمي دقت مي بيني كه اشتباه در همين است كه مي پنداري تو بهترين راه را مي داني .... بهترين راه كدام است؟ ... راه من ... راه تو ؟ ... يا راه زندگي ؟ ... راه زندگي به همراه سعادت ؟ .... واي بر من كه نسنجيده نظر مي دهم ... واي بر من كه اصل خود را فراموش كرده ام .... واي بر من تفكرات سنتي را رها نمي كنم ... واي بر من كه مي ترسم كسي را برتر از خود ببينم ... و واي برمن ... مني كه حتي قدرت سخن گفتن را هم ندارم ....

No comments: