Friday, February 28, 2003

يك حوض ابي .... با يك ماهي.... سوگلي اين اقيانوس خياليش .... يك دختر بچه لپ گلي .... دست پر تمناي خود را به درون حوض مي كند .... به ارامي ماهي را نوازش مي كند ... صدايي مي شنود .... مادربزرگ است.... او را مي خواند ... به سويش مي دود ... بي بي را مي بوسد .... بي بي شانه را بر مي دارد .... با تمامي مهري كه در اين ساليان دراز درون سينه اش خانه كرده موهايش را شانه مي كند .... دو رشته زيبا مي بافد ... بافته اي زيبا تر ازخوشه اي گندم در فصل درو ... ناگاه به ياد ناهار مي افتد ... دخترك را مي خواند ... اسكناسي در دست كوچكش مي گذارد و او را روانه نانوايي مي كند ... دخترك لي لي كنان مي رود ... سر مست .... مغازه نانوايي نزديك است .... دو نان داغ را مي گيرد و روانه مي شود ... در گوشه اي از خيابان دو چشم براق مي بيند ... بي اعتنا مي گذرد ... به درون خانه مي رود .... با ذوق فراوان لباس مي پوشد .... امروز روز خريد عيد است .... مادر مي ايد با هم روانه بازار مي شوند ... شب با يك دامن پر چين و دو گل سر باز مي گردد .... با شوري وصف ناشدني دامن قرمز را به تن مي كند ... صداي در مي ايد ... حتما پدر است ... به سمت در مي دود ... پدر را با اغوشي گشاده مي بيند ... به سوي اغوش پر مهرش پر مي كشد .... پدر به اسمانش مي برد ... انقدر بالاست كه مي تواند تكه اي ابر را بچيند و در دامن سرخش بگذارد ... چشم هايش را مي گشايد از ته دل در حال خنديدن است .... باز ان چشمان كمين كرده را مي بيند ... با پدر به درون خانه مي روند ... و در پشت در چشمان پر حسرت را باقي مي گذارد ...
امان از اين چشم ها .... اشك درونشان حلقه زده ... يك جفت چشم سياه پر از اشك ... اين چشمان از ان پسركي است دلداده ... سالهاست از دور نظاره گر است .... پسرك گذر زمان را حس نمي كند تنها حسي كه دارد متعلق به دخترك است ... سالهاست كه پشت اين درخت كمين كرده ... تنها مونسش همين درخت است.... سالهاي پر از خاطره اي كه در اينجا داشته را بخاطر مي اورد ... صدايي مي شنود ناخود اگاه خود را جمع مي كند ... صداي د خانه دلدار است ... تنها تفاوتي كه اين سالها با هم دارد در اين است كه ديگر دخترك بي اعتنا نمي گذرد .... او هم با نگاه معشوق را دنبال مي كند .... و وقتي دو نگاه به هم گره مي خورند در درون هر دو غوغايي به پا مي شود ... اين بار عيد براي اين دو نويدي ديگر دارد ... بوي عيد با بوي عشق يكي شده .... دست در دست هم به دنبال ماهي گلي مي روند ....

No comments: