Wednesday, November 13, 2002

من كشورم را سرزمينم را دوست دارم ... روي ان هر قدمي كه بر مي دارم و بر زمين مي گذارم همانند يك دم و بازدم برايم ارزش دارد ... سرزمينم سختي هاي زيادي كشيده از مراحل سختي عبور كرده و هنوز هم غرق در سختي هاست وليكن ... اين سرزمين مرا در بطن خود پرورش داده و من قدرش را مي دانم ... مي پرستمش ... چه زيباست وقتي قدم در كوچه مي گذارم يا در مرغزارها پرسه مي زنم... تو هم او را دوست بدار ... انجا وطنت است .. خاكي كه از ان زاده شده اي ... مكاني است كه همه جايش سراي توست ... چرا مي گريزي و مرا همراه مي بري ... پس چه كسي اين سرزميي را اباد كند؟ .... اگر اباد نباشد فرزندان ايران به چه افتخار كنند؟ ...بمان ... بمان تا در كنار هم بسازيم اين مادر زيبا ييها را .... اين بهترين هديه ادوا ر را ....

No comments: