Saturday, September 07, 2002

ما ادما وقتی همدیگر رو نمی شناسیم چه جوری به خودمون اجازه می دهیم راجع به ان ها قضاوت کنیم؟ بر اسا س چه مدرکی وکدام شاهدی دست به قضاوت زدیم؟ اصلا فکر کردیم ایا قضاوتمون عادلا نه هست یا نه؟ دوست داریم مردم راجع به ما این طوری قضاوت کنن؟
خیلی تلخه که بشنویم دیگران در مورد رفتار ما قضاوتی می کنن که اصلا شایسته ما نیست واین می تونه دو دلیل داشته باشه یا سریع در مورد ما قضاوت شده یا بدون توجه به شرایط زمانی یا مکانی این عمل صورت گرفته . تا حالا شده اشتباهات گذشته باعث قضاوت نا درست مردم در موردتون بشه؟چرا ما ادما نمی خوایم قبول کنیم که با گذشت زمان تغییرات عمیقی می کنیم؟ روز ها عین برق وباد می گذرند و با این گذشت ما تجربه می اموزیم و تجربه همیشه در جهت خوب نیست ممکنه تاثیر عمیقی در زندگیمون داشته باشه.
چرا ما ادما دوست داریم از بقیه بی گاری بکشیم چرا دوست داریم در حق بهترین ها ظلم کنیم؟ چرا فکر می کنیم با زور عشق به وجود میاد چرا نمی خواهیم وا قعیت یک روح مستقل رو باور کنیم؟ همدیگر رو به اسم عشق در بند می کنیم وبه گمان خودمون می پرستیمش اخه این انصافه که یکی صبح تا شام دست به دعا باشه که از طرف ما به او گزندی نرسه؟ اینقدر بعضی اوقات پستیم که حتی رنج عیان رو در چشمان کسی که یار می نامیمش نا دیده می گیریم. به طوری که یارمون ارزوی مرگمون رو داره! این کما ل حماقته!
چرا باور نمی کنیم که عشق از دست رفته عین جوی ابه بر نمی گرده هیچ وقت.....................

No comments: