Monday, September 23, 2002

من برگشتم شاید به حال هیچ کس فرقی نکنه ولی گفتم شاید خواستید بدونید...!
من از هفته دیگه به طور قطعی 3 روز اول هفته رو نیستم بازم میگین اخه به ما چه(؟) ولی بازم گفتم برای دل خودم که برای تهران و عزیزهام و دوست هام و این وبلاگ تنگ میشه... فکر نمی کردم که اینقدر بهم فشار بیاد ولی از اول گفتن خود کرده را تدبیر نیست! خوب نیست دیگه پس برای کسب علم از امروز که اول مهر بود پیش به سوی دانشگاه رفتم ولی از هفته دیگه واویلا..!
امروز که داشتم با یکی از بهترین دوست هام حرف میزدم دلیل اینکه چرا این صفحه رو درست کردم گفتم شاید شما هم بخواهید بدونید اولش شاید قکر کردم که ساده اس و بقیه هم هنر نکردن که مطلب می نویسن و من هم بلدم بعد که ساختم دیدم هرکی 2 تا زبون برنامه نویسی بلده برنامه نویس نیست...! مثل من! شایدم حسودیم شد که چرا همه اینقدر قدرت بیان دارن و من نه! و شهامت دارن بگن که ما چه جوری هستیم البته بدون تظاهر... برای قدرتمند شدن خودم شروع کردم... شایدم قکر کردم که اگه همه می خوان خاطرات بنویسن من شروع کنم شرح دادن خودم شاید منو یک کم بشناسین البته بازم مهم نیست چون اگه بشناسین یا نه با شخصی که بتونه بهتون کمکی کنه حالا در هر زمینه ای اشنا نشدید و این یعنی خوندن بدون هدف.........! ولی به هر حال من این صفحه رو خیلی دوست دارم و می نویسم تا وقتی که باشم...
نتیجه گیری اخلاقی: ارته میس مغرور است!
نتیجه گیری عاطفی: من ادم ها رو خیلی دوست دارم مخصوصا عزیز هام رو...
نتیجه گیری علمی: ندارد!

No comments: