Sunday, September 08, 2002

تا حالا شده به هاله هایی که افراد به دور خودشون می کشند دقت کنید؟ یا به علت به وجود امدن انها؟ ما ادما معمولا همه مون اینو داریم حالا مقدارش فرق می کنه یا دلیلش یا حتی عیان بودنش .امروز می خوام خودمو بگذارم وسط گود تا شما قضاوت کنین!
مثلا من هاله ای که دورم کشیدم به خاطر ترسه بله ترس من از ابتدای بچه گی حس تنها بودن رو داشتم بیشتر بر می گرده به محیط اطراف مادرم شاغل پدرم بیشتر مواقع ماموریت و من تنها! شاید این دلیلی باشه برای کله شق بودنم یا بهتر بگم بی پروایی که در مقابل مشکلاتم داشتم با افتخار میگم تا 17 سا لگی اشک ریختن برام غریبه بود ولی از نظر من بزرگترین اشتباه اتفاق افتاد و بعد از اون بود که من خودمو گم کردم و وقتی پیدا کردم بازم نمی شناختمش یک ادم جدید اما یک دفعه کلی تغییر که برای من قابل هضم نبود ولی با هزار بد بختی هضمش کردم ولی در عوض برای خودم چنان حصاری کشیدم که حتی خودم هم تعجب می کنم ! این حصار برای اینه که مردم نتونن ازارم بدهند و می تونم با قاطعیت بگم هیچکس شهامت زیر نقاب رفتن رو نداشت در مراحل اول جا می زدن جز شاید یک نفر! و برای این من برای همه یک عروسک مظلوم هستم ولی اگه یک ذره برین تو من شاید (حتما!) گرگم...................



ای شب از رویای تو........................ من عاشق این ترانه ام!

No comments: